گفتم: ای پیر جهاندیده بگواز چه تا گشته، بدین سان کمرتمادرت زاد، به این صورت زشت؟یا که ارثی است تو را از پدرت؟ناله سر داد: که فرزند مپرسسرگذشت من افسانه ستآسمان داند و دستم،که چه سانکمرم تا شد و تا خورده شکستهر چه بد دیدم از این نظم خرابهمه از دیدهٔ قسمت دیدمفقر و بدبختی خود، در همه حالبا ترازوی فلک سنجیدمتن من یخ زده در قبر سکوتدلم آتش زده از سوزش تبهمه شب تا به سحر لخت و ملولآسمان بود و من و دست طلبعاقبت در خم یک عمر تباهواقعیات، به من لج کردندتا ره چاره بجویم ز زمینکمرم را به زمین کج کردند
کارو GOLHA..............گلها...
ما را در سایت GOLHA..............گلها دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : golhao بازدید : 18 تاريخ : يکشنبه 13 اسفند 1402 ساعت: 14:17